در نوشتارهاى پيش سخن از «اركان دعا» بود. در اين گفتار نيز سخن را در ركن ديگرى از آن پى مىگيريم.
براى تحقق هر امر در رديف ديگر علل، وجود غايت و غرضى معقول از مهمترين عوامل است كه از آن به «علتغايى» تعبير مىشود.
در تحقق دعا نيز همچنان كه به قلبى سوزان و دلى دردمند و آگاه نسبتبه احتياج و درماندگى خود در برابر خداى قادر متعال، نياز هست - و گرنه دعاى حقيقى صورت نمىگيرد - اعتقاد به اجابت دعا از اركان مهم دعاست، به گونهاى كه بدون اين باور يا ضعف آن، نه فرد انگيزهاى در خود مىبيند تا بدين كار مبادرت ورزد و نه اميد اجابت مىرود.
گاهى برخى گرفتار مشكلى هستند و براى رفع آن تا از پيشگاه خداوند بزرگ استغاثه و درخواست كمك مىكنند ولى به موجباتى كه پس از اين خواهيم گفت، آن خواسته محقق نگشته يا به تاخير مىافتد، و از اينروى دست از طلب برداشته، از دعا فاصله مىگيرند و دلسرد مىشوند و در ساير مشكلات نيز، از روى اعتقاد و باور، عرض حاجتبه پروردگار جهان نمىكنند و بانوميدى مىگويند خدا كه به ما توجهى ندارد، پس به چه انگيزهاى دعا كنيم؟
اعتقاد و باور قلبى و صحيح به اجابت دعا از ناحيه پروردگار نقش اساسى در اجابت دعا دارد و همين موضوع مقاله حاضر است.
قرآن كريم در مقام محكوم كردن كفار كه حوايجخود را به بتان عرضه مىكردند و به آنها استغاثه مىبردند اينچنين مىفرمايد:
«ان تدعوهم لا يسمعوا دعائكم و لو سمعوا ما استجابوا لكم»اگر آنها را بخوانيد سخن شما را نمىشنوند و اگر به ندايتان گوش دهند از برآوردن حاجتهاى شما ناتوانند.
در اين آيه خداى متعال براى نشان دادن گمراهى مشركان و متوجه كردن آنها به خطاى بزرگشان، به متزلزل ساختن مهمترين ركن دعا كه اعتقاد به اجابت است و در خيالهاى باطل آنان نسبتبه معبودهايشان جاى گرفته، مىپردازد و از اين راه وجدانهاى خفته آنان را بيدار مىكند.
در چندين جاى ديگر قرآن كريم همين مضمون را بيان كرده در آيات ديگرى اين اجابت را به خود نسبت مىدهد و عملى شدن آن را تنها از ناحيه خود ممكن دانسته و بدان وعده داده است. براى مثال مىفرمايد:
«و اذا سالك عبادى عنى فانى قريب اجيب دعوة الداع اذا دعان فليستجيبوالى و ليؤمنوا بى لعلهم يرشدون».
هرگاه بندگان من از تو درباره من بپرسند، پس من بدانها نزديكم و نداى درخواستكننده را پاسخ مىدهم هرگاه مرا بخواند. پس دعوت مرا لبيك گويند و به من ايمان آورند به اميد اينكه هدايتيابند.
و باز مىفرمايد: «و قال ربكم ادعونى استجب لكم ...»
پرووردگار شما گفت مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم.»
در مواردى هم به بيان برخى دعاهاى مستجاب شده پرداخته، از اين راه نمونههاى عملى دعا را ارائه مىكند. براى مثال مىفرمايد:
«اذ تستغيثون ربكم فاستجاب لكم انى ممدكم بالف من الملائكة مردفين»آنگاه كه پروردگارتان را به كمك خواستيد پس او اين دعوت را مستجاب و شما را با هزار فرشته كه پى در پى فرود آمدند يارى كرد.
بنا بر نقل قرآن مجيد هنگامى كه حضرت «يونس بنمتى» بر قوم خود خشم گرفت و از ميان آنها هجرت گزيد و سپس در شكم ماهى گرفتار آمد در آن ظلمت و سياهى شب و دريا و شكم آن حيوان با تضرع و استغاثه گفت: «لاالهالا نتسبحانك انى كنت من الظالمين» (هيچ معبودى جز تو نيست، تو پاك و منزهى همانا من از ستمكارانم.)بعد مىفرمايد: «فاستجبناله و نجيناه من الغم و كذالك ننجى المؤمنين».
ما دعاى او را اجابت كرديم و از گرفتارى رهايى داديم و اينگونه مؤمنان را نجات مىبخشيم.
در مقالات پيشين به طور مشروح پيرامون آن سخن گفتيم.
از اعتقادات بحق و بسيار سازنده در مكتب اهل بيت عصمت(عليهم السلام) تنزيه و دور دانستن ساحت قدس الهى از هر گونه شايبه، جسميت و جهت نياز به مكان و اعتقاد به قرب الهى و فرامكان بودن وجود اوست.
بر اساس تعليمات قرآنى و امامان معصوم(ع) خداوند خود خالق مكان است و بدينسان محال استبدان نيازمند باشد. او در همه جا حاضر است و هيچ نقطهاى از وجود او خالى نيست. بر اين اساس خداى متعال نزديكترين موجود به مخلوقات خود و از آن جمله انسان است. قرآن كريم با لطيفترين بيان اين حقيقت را بازگو كرده است و مىفرمايد:
«و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب اليه من حبل الوريد».
ما انسان را آفريديم و به خاطرات نفسانى او آگاهيم و ما از رگ گردن - كه رشتههاى آن به همه اعضاى بدن كشيده شده است - نزديكتريم.
مرحوم علامه طباطبايى در تفسير اين آيه مىنويسد: «اين بيان، ساده كردن موضوع براى درك ذهن است تا موضوعى كه فهم آن براى عوام دشوار است دريافتحقيقت آن آسان شود وگرنه مساله قرب الهى بسيار بالاتر از اين است. خداى متعال است كه نفس را آفريد و آثارى برايش قرار داد. پس او واسطه بين انسان و نفس او و بين نفس او و آثار آن است. او از هر چيزى كه فرض شود حتى از خود انسان بدو نزديكتر است.»
قرآن كريم در جاى ديگر مىفرمايد: «ان الله يحول بين المرء و قلبه»، «همانا خداى متعال بين انسان و قلب او حايل و واسطه است.»
بنابراين دافعه وجود الهى در همه جا و نيز بين شخص و قلب او گسترده است و او نسبتبه مخفىترين اسرار و نيات و خواستههاى بشر آگاه است.
در آيهاى ديگر مىفرمايد: «... و نحن اقرب اليه منكم و لكن لا تبصرون» ما به شخص در حال مرگ از شما نزديكتريم ولى شما اين را نمىبينيد.
اين باور و احساس موجب مىشود كه انسان درمانده و محتاج در لطيفترين و ظريفترين حالات خود، در هر مكان و موقعيتى كه قرار گيرد هيچ گاه و براى لحظهاى خود را از آفريدگار خود جدا نبيند و بىآنكه بين خود و ذات مقدسش كوچكترين فاصلهاى ببيند و براى ارتباط و اتصال با او كمترين مانعى در سر راه خود بيابد در لحظات سخت و دشوار رو به سوى او آورد و سامان يافتن كارش را از او بخواهد.
از همينرو قرآن كريم در مقام وعده اجابت، ابتدا خداى متعال را وجودى «قريب» و سپس «مجيب» توصيف مىكند.
در آيهاى مىفرمايد: «... فانى قريب اجيب دعوة الداع اذا دعان ...» و زمانى مىفرمايد: «فاستغفروه ثم توبوا اليه ان ربى قريب مجيب» پس از خدا آمرزش بخواهيد و به سوى او باز گرديد و توبه كنيد . همانا پروردگار من نزديك است و آنچه بخواهيد اجابت مىكند.
بىدلى در همه احوال خدا با او بود او نمىديد و از دور خدايا مىكرد
خدايى كه خود نزديك است رحمتش نيز نزديك است و براى بهرهمندى از رحمت او نيازى به هيچ خرج و يا گذران اندك زمانى نيست. كه «ان رحمت الله قريب من المحسنين»، همانا رحمت الهى به نيكوكاران نزديك است.
از عوامل مؤثر در اعتقاد به اجابت، توجه به صفت «سميع» و «بصير» بودن الهى است. قرآن كريم مىفرمايد: «والذين يدعون من دونه لا يقضون بشىء ان الله هو السميع البصير».
كسانى را كه غير از خدا مىخوانيد توانايى انجام كارى ندارند. همانا خداست كه شنوا و بيناست. يعنى او بدانچه ديدنى و شنيدنى است آگاه است. از همينرو در موارد وصف «سميع» و «عليم» در كنار هم ياد شده، مىفرمايد: «و اذ يرفع ابراهيم القواعد من البيت و اسمعيل ربنا تقبل منا انك انت السميع العليم»: آنگاه كه ابراهيم و اسماعيل پايههاى كعبه را بالا برده، استوار ساختند گفتند: پروردگارا، از ما بپذير، همانا تو شنوا و دانايى.
نيز مىفرمايد: «هنا لك دعا زكريا ربه قال رب هب لى من لدنك ذرية طيبة انك سميع الدعا».
آنگاه زكريا دستبه دعا برداشت و گفت: پروردگارا! از پيشگاه خود به من اولاد پاكى موهبت كن، تو نسبتبه درخواستها شنوايى.
دعاهاى معصومان(عليهم السلام) هم كه الهام گرفته از قرآن كريم استبا جمله «يا اسمع السامعين و يا ابصر الناظرين» همراه است. اين قبيل جملات در دعاهاى ايشان بسيار است.
گاهى گفته مىشود: شخص شنوا وقتى به سخن كسى گوش فرا مىدهد از توجه به كلام ديگرى عاجز است و نمىتوان در يك لحظه، چندين سخن مختلف و متفاوت را شنيد. در اين صورت چگونه مىتوان گفت هر لحظه كه بنده گرفتارى بخواهد مىتواند خدا را به كمك بطلبد و خواستهاش را با او در ميان بگذارد در حالى كه ممكن است در همان حال، عده بسيارى در نقاط مختلف و دور از هم، دست طلب به سوى او دراز كرده حوائجخويش را از او بخواهند؟
پاسخ: ناتوانى انسان از توجه به چند جانب در يك زمان ناشى از محدوديت طبيعت و ابزار آن است و گرنه در فرا طبيعت چنين چيزى غير ممكن نيست.
توضيح اينكه: ناتوانى روح در تلقى چندين سخن متفاوت در وقت واحد بدين علت است كه او براى دريافتسخن ديگرى بايد از ابزار مادى بهرهگيرد. به وسيله گوش بشنود و با مغز آن شنيده را بفهمد. محدوديت اين ابزار موجب مىشود كه روح نتواند در يك لحظه به سخنان گوناگون توجه كند. ولى با در نظر گرفتن بى حد و مرز بودن وجود خداوند و نيز حضور او در همه جا و با همه كس و اينكه او در شنيدن و دريافتسخن بندگان خود نيازى به هيچگونه ابزار محدود مادى و غير آن نداشته و حتى براى آگاهى از خواستههاى آنان حتى به اظهار آن از سوى آنها احتياجى ندارد، اين اشكال وارد نيست.
در يكى از تعقيباتى كه پس از هر نماز واجب خوانده مىشود مىگوييم: «يا من لا يشغله سمع عن سمع و يا من لا يغلطه السائلون و يا من لا يبرمه الحاح الملحين اذقنى برد عفوك و حلاوة رحمتك و مغفرتك» اى وجود بىهمتايى كه هيچ شنيدنى تو را از توجه به كلام ديگرى باز نمىدارد و طلبكنندگان و خواهندگان مختلف تو را به اشتباه نمىاندازد و اصرار جويندگان به ستوهت نمىآورد، سردى عفوت و شيرينى رحمت و بخششت را به من بچشان.
با استفاده از همين اصل است كه مىگوييم چنين سخنى در سطحى نازلتر، در باره ارواح بسيار قوى همچون روحهاى طيب معصومان(عليهمالسلام) و اولياى الهى جارى است و آنان نه تنها پس از وفات و رهايى كامل از بند طبيعت، بلكه در زمان حيات خود، در اثر قوت و قدرت ارواح پاكشان، كه تا سرحد امكان از قيد طبيعت و اسارت آن آزاد گشته توانايى آن را دارند كه به استغاثههاى گوناگون با اذن الهى در نقاط مختلف آگاه شوند و به تمامى آنها، در صورت مصلحت پاسخ مساعد دهند. و اين خداگونه شدن است نه خدا دانستن افراد. و بين اين دو تفاوت بسيار است كه متاسفانه عدهاى از درك صحيح آن ناتوانند و از دين راه دامن قدس شيعه را به اتهام شرك مىآلايند و تهمتهاى ناروا مىزنند كه خود بدان سزاوارترند.
دعاكننده بايد معتقد باشد كه اراده الهى هر گاه بر تحقق امرى كه در ذات خود ممتنع و محال نباشد، تعلق بگيرد، با صدور فرمان او بىچون و چرا به همان صورتى كه ارادهاش باشد بىواسطه يا با واسطه، دفعى يا تدريجى آن امر محقق مىشود.
قرآن كريم مىفرمايد: «انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون».
شان خدا اين است كه هر گاه اراده او به انجام كارى باشد تنها با صدور آن كار عملى مىگردد.
قرآن مجيد براى مردود شمردن و محكوميتشيوه مشركان داير به طلب از غير خدا، از آنان نفى قدرت مىكند و مىفرمايد: «ام لهم آلهة تمنعهم من دوننا لا يستطيعون نصر انفسهم...» آنهايى كه غير از خدا معبود گرفتهايد حتى از كمكرسانى و دفع ضرر از خود ناتوانند.
در جاى ديگر مىفرمايد: «والذين تدعون من دونه لا يستطيعون نصركم و لا انفسهم ينصرون» آنانى كه غير از خدا مىخوانيد از يارى رساندن به شما و نيز خود عاجزاند.
در ماجراى پر شكوه بتشكنى حضرت ابراهيم(ع) به نقل قرآن كريم پس از اينكه كفار بيچارگى و درماندگى خدايان خود را در دفاع از خويش با چشم خود مشاهده كردند وجدان خفتهشان بيدار شده خود را ستمكار يافتند. آنگاه حضرت ابراهيم بدانان گفت: «... افتعبدون من دون الله ما لا ينفعكم شيئا و لا يضركم اف لكم و لما تعبدون من دون الله افلا تعقلون».
آيا غير از خدا چيزى را كه توانايى رساندن هيچ نفعى يا دفع كوچكترين ضررى را از شما ندارند پرستش مىكنيد؟ ننگ بر شما و آنچه جز او مىپرستيد پس چرا در زشتى اين كار خود انديشه نمىكنيد!
توجه به قدرت خداوند در وقت دعا و حتى يادآورى و ذكر مظاهر قدرت الهى و شمردن آن در اين حال و تلقين آن به نفس تاثيرى قوى در اطمينان به اجابت دعا و به دنبال آن تحقق دعاى واقعى و طلب حقيقى از خداى متعال و سپس اجابت آن از سوى خدا دارد.
اين موضوع در دعاهاى رسيده از حضرات معصومان(عليهمالسلام) نمونههاى فراوان دارد. و ما براى مثال به نقل يك مورد بسنده مىكنيم.
امام كاظم(ع) آنگاه كه از فشارها و شكنجههاى طاقتفرسا و طولانى حاكم ستمگر بغداد در زندانهاى مخوف طاغوت به تنگ آمده بود، خلاصى خود را اينچنين از خداوند طلب كرد: «مولاى من ... اى كسى كه درخت را از بين آب و ريگ و گل نجات مىدهى و شير مادر را از ميان خون و زوايد بدن خارج مىكنى و فرزند را از رحم مادران خلاصى مىدهى و آتش را از لابهلاى سنگ و آهن بيرون مىآورى و روح را از بين احشا و امعاى بدن رهايى مىدهى! مرا از دستستم هارون خلاصى بخش.»
عناصر ديگرى نيز در ايجاد يا تقويت اين ركن از اركان دعا مؤثر است كه نقل و توضيح همه آنها مقاله را به درازا خواهد كشاند و به همين علت از آن صرفنظر مىكنيم; همچون ايمان به غناى ذاتى او و اينكه با عطايا و مواهب او كمترين نقصى در خزانههاى بىپايان او پيش نمىآيد و نيز رحمانيت و رحيميت او و همچنين جواد بودن و دورى او از بخل و امساك.
اين امور، عواملى هستند كه توجه و عنايتبدانها در وقت دعا و بخصوص بازگو كردن آنها و القا و تحكيم آنها در زواياى قلب و در جان دعاكننده، اين اطمينان را به وجود مىآورد كه خدايى كه حوايجش را از او مىطلبد فقط پروردگار است و زمام هر امرى به دست اوست و از او دور نيست و حتى از خود او بدو نزديكتر است و ندايش را بهتر از هر كس مىشنود و توانايى بر انجام هر كارى دارد و هيچ بخششى چيزى از او كم نمىكند و بدو از هر كس مهربانتر و رؤفتر بوده و بخلى هم در ساحت قدسش نيست.
وقتى چنين احساسى در جان دعاكننده پديدار شد دعا از حالت تشريفات خارج مىشود و صورت ظاهر به خود نمىگيرد. فريادى است از عمق جان و خواستهاى است همراه با سوز و گداز. دست طلبى است همراه با اشك و آه كه گاهى تار و پود وجودش را به لرزه انداخته، تحت تاثير خود مىگيرد.